loading...
پايگاه تخصصي دشمن شناسي مهدي موعود(عج)
مهدي موعود(عج)




آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
فروش محصولات دکوراتیو 0 162 dekorasion
فروش ساندویچ پانل 0 143 sandwichpanel
املاک تبریز 0 127 tabrizhome
دانلود سخنراني اسلام ستیزی غرب و هالیوود 1 692 creature
مصاحبه عجیب هانیه توسلی درباره مضرات بچه داری و فواید عشق به گربه! 1 1232 zahra
عکس یادگاری صدام با قذافی در جهنم ! 2 1272 zahra
طراحي لوگووهدروكارهاي گرافيكي 14 2085 peyman1390
قصه هایی از زندگی امام جواد(ع) 0 607 faseleh
فریاد کارگران معترض در پاستور: «همشهری‌ رجایی، احمدی‌نژاد كجایی» 0 629 aysoda
قاتل قذافی: قذافی را کشتم چون ... 0 737 aysoda
کنسرت نوازنده "تنها و فقط اسرائیل!" در تهران! 8 1537 faseleh
جزئیات بازداشت پالیزدار از زبان برادرش 0 562 aysoda
مشایی بازهم حرفهای جنجالی زد 0 766 aysoda
مشایی بازهم حرفهای جنجالی زد 0 654 aysoda
عربستان حجاج ایرانی را تهدید کرد 0 627 aysoda
تبادل بنر 1 690 mostafa74
سیاست آمریکا نسبت به ایران! 0 593 faseleh
شبکه بعدی صهیونیست ها : ورزش بانوان 0 860 peyman1390
بررسی تناقضات کتاب “دوقرن سکوت” اثر عبدالحسین زرین کوب 0 792 faseleh
سرباز اسرائیلی در آتش+عکس 2 1152 mahdy
ابراهيم بازدید : 755 یکشنبه 24 مهر 1390 نظرات (0)

قبل از آغاز اين مقدّمه لازم است كه به اسباب و علل شوريدن امّت اسلامي بر عثمان بن عفان دقتّي كنيم. بحث خود را از ابتداي حكومت عثمان شروع مي‌كنيم: راه و روش و خط مشي اساسي كه عثمان بر طبق آن به حكومت رسيد، همان اقرار به پيروي از كتاب خدا و سنّت نبوي به اضافه روش حكومتي عمر و ابوبكر بود. ولي هنگامي كه عثمان به حكومت دست يافت به تقسيم سمت‌هاي حكومت، به نزديكانش و خاندان پدرش و منصوب كردن آن‌ها بر مسلمانان شتافت و اولين كسي كه اين را تبريك گفت، ابوسفيان بود كه به او گفت: جانشيني و خلافت پس از تيم و عدي به تو رسيده است، پس آن‌را همچو توپ پاس بده و ستون‌هايش را خاندان اميه قرار ده، هماناكه آن ملك و سلطنت است و اعتقادي به بهشت و جهنّم ندارم.[ii] و در عبارت مسعودي آمده: اي خاندان اميه آن‌را همچو توپ بين خود پاس دهيد، سوگند به كسي كه ابوسفيان به او قسم مي‌خورد، آرزوي هميشگي من اين بوده و شما اين حكومت را حتماً به كودكانتان به ارث دهيد.[iii] با اين روش عثمان سياست خود را در مملكت به اجرا گذاشت، پليدان روي زمين را و دورشدگان از اسلام و كساني كه خونشان مباح شده آنهم به دستور پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ و خاندان اميه و خاندان معيط امثال عبدالله فرزند ابي سرح و وليد فرزند عقبه و عبدالله پسر عامر را كه از پليدان روي زمين و دور شدگان از اسلام و كساني كه خون‌شان به دستور پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ مباح شده است،  به سمت‌هايي رساند. مروان بن حكم دورشده رسول الله ـ صلّي الله عليه و آله ـ را وزير اوّل خود قرار داد و او را تنها مشاور و معاون خود در اداره حكومت و پيشبرد امور دولت قرار داد. پس مسئله بيعت با اين شرايط موجب نزاع ميان حكومت احتكاري قريش كه با اسلام سخت جنگ و ستيز داشته و گروه‌هاي مردمي پيشتاز در پذيرش اسلام هنگام ظهور اسلام شده است. و كساني‌كه زمينه را براي عثمان فراهم كردند، و بيعت او را تائيد كردند. از خلافت، امارت و سلطنت قريشي صرف را مي‌فهمند، بدون اين‌كه آن را مسئوليتي اسلامي و حامي مستضعفان و دستاوردهاي مردمي و مقبول اسلام بدانند. با واقعيت‌هايي كه بيان مي‌كنيم، مشخص مي‌شود، مردان قريش كه با پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ جنگ و ستيز داشته‌اند همان كساني بودند كه عثمان را تأييد كردند و با او در يك صف ايستادند. مانند حكم فرزند ابي عاص، كسي كه پشت‌سر پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ راه مي‌رفت و ادا و مسخره مي‌كرد و به خانه‌هاي همسران پيامبر نگاه مي‌كرد و خيلي زود رسوا شد، پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ او را به طائف تبعيد كرد. پس از رحلت رسول الله ـ صلّي الله عليه و آله ـ عثمان از ابوبكر خواست كه او را بازگرداند كه ابوبكر نپذيرفت پس از آن‌كه عمر خليفه شد نيز با او صحبت كرد كه همانند گفته ابوبكر را پاسخ داد. وقتي كه عثمان به خلافت رسيد او را به مدينه آورد[iv] و او را مسؤول جمع‌آوري زكات قضاعه كرد كه سيصد هزار درهم شد و هنگامي‌كه آن مبلغ را پيش عثمان آورد، عثمان تمامي آن‌ها را به او بخشيد.[v] آن‌گاه عبدالله فرزند ابي سرح را امير آفريقا قرار داد و يك پنجم غنيمت‌هاي آفريقا را به او اختصاص داد،[vi] با وجود آن‌كه پسر ابي سرح از كساني بودند كه پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ دستور قتل او را صادر نمودند حتّي اگر اين‌كه به پردة كعبه متوسل شود.[vii] همچنان كه وليد پسر عقبه را ـ كه به نص قرآن فاسق است ـ بر كوفه منصوب كرد. او در آشكارا شراب خواري مي‌كرد و با مستي امام جماعت مي‌شد. روزي نماز صبح را چهار ركعت خواند و گويند كه سجودش را طولاني كرد و گفت: بياشام و برايم بريز. مردي كه عتاب فرزند عيلان ثقفي بود و پشت سرش و در صف اوّل ايستاده بود به او گفت: چرا سخن هرزه مي‌گويي؟ خداوند خيري به تو ندهد، به خدا كه از كسي كه تو را به اين‌جا فرستاده و تو را بر ما امير قرار داده در عجبم.[viii] سرانجام عثمان او را عزل كرد و امام علي ـ عليه السّلام ـ پيش چشم عثمان حد الهي را بر او جاري ساخت.[ix] سپس سعيد فرزند عاص را به جاي او گماشت كه كارهاي زشتي را مرتكب شد. طبق نظر خود اموال را خرج مي‌كرد و در يكي از روزها گفت: همانا كه عراق باغ سرسبز قريش است. مالك اشتر به او گفت: آيا چيزي كه خداوند آن‌را با ضربه‌هاي شمشيرهايمان به ما بخشيده را باغي براي خود و قومت قرار مي‌دهي. هم‌چنين عثمان، مروان پسر حكم اين دور شدة رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ را وزير اوّل خود و تنها معاون خود قرار داده است و او را مسلط بر مسلمانان كرد و دخترش را به عقد او درآورد و دستور داد كه يك پنجم بيت المال به داده شود.[x] اين است حال وضع اميران، اكثر آنان قوم و خويش عثمان و خاندان اميه از طايفه ابي‌العاص هستند. اموال و سرزمين‌هايي آباد و خانه‌هاي اشرافي به ايشان داد. اموال زيادي از مسلمانان را براي خود قرار دادند و بسياري از آن‌را خرج و حيف و ميل ساختند.

بخاري در صحيح بخاري، كتاب جهاد بخش فراواني اموال رزمنده ج 5، ص 21 آورده است: يكي از اين اشخاص زبير پسر عوام 11 خانه در مدينه، دو خانه در بصره، يك خانه در كوفه و يك خانه در مصر به ارث گذاشت. چهار زن داشت كه بعد از جدا كردن ثلث اموالش براي هر كدام از زنانش مبلغ يك ميليون و دويست هزار ارث رسيد. يعني پنجاه ميليون و دويست هزار. و دومين نفر: طلحه فرزند عبدالله تميمي خانه‌اي در كوفه بنا ساخت كه در كناس به خانه دو طلحه معروف است. محصولي كه از عراق به او اختصاص داشت هر روز هزار دينار بود. در ناحية سرات بيش‌تر از اين مبلغ داشت. هنگامي كه عثمان را محاصره كردند به او گفت: نفرين من بر طلحه پسر حضرميه، با اين‌كه به او آن‌قدر سكه طلا دادم، خون مرا مباح كرده و مردم را بر عليه من مي‌شوراند.[xi] نفر سوّم: سعد پسر ابي وقاص است، كه ابن سعد در طبقاتش ج 3، ص 105 و مروج الذهب، ج 2، ص 165 مي‌نويسد: هنگامي كه سعد فرزند ابي وقاص در گذشت دويست و پنجاه هزار درهم به ارث گذاشت، او در كاخ خود در كنار رودخانه مرد.

امّا آن‌چه كه عثمان براي خود برداشته است، خيلي شفاف گفته شده است، ابن سعد در طبقاتش مي‌گويد: در بيت المال صندوقي كه در آن جواهر و مرواريد بود. مقداري از آن را عثمان برداشت و بعضي از همسرانش را زينت كرد. مردم او را ملامت و سرزنش كردند و به حدّي با او پرخاش كردند كه او خشمگين شد و گفت: مال خداوند است به هركس كه بخواهم مي‌دهم. هيچ كس حق دخالت ندارد.[xii] مورخان ارثي را كه عثمان گذاشت اموال زيادي برشمرده‌اند كه اين‌جا به‌خاطر طولاني نشدن مطلب نمي‌توان ذكر كرد. كه همه را از بيت المال برداشته بود. براي اين‌كه توزيع ناعادلانه بيت المال بين بني اميه مخفي بماند زيد فرزند ارقم را شلاق زد تا كليدهاي بيت المال مدينه را به عثمان بدهد.و همين گونه عبدالله پسر مسعود كليدهاي بيت المال كوفه را به عثمان برگرداند.[xiii] در حالي‌كه مي‌گفت: گمان مي‌كردم كه من نگه‌بان و كليددار مسلمانان هستم امّا وقتي كه براي شما كليدداري و نگه‌باني مي‌كنم پس نيازي بدان مسؤوليت ندارم.

اين‌گونه عثمان، خشم امّت را با تفريط و بي‌مبالاتي در اموال مسلمين و تقسيم آن بر اطرافيان و طرفداران منحرف از اسلام، برانگيخت. و جلودار آنان، خاندان اميه است. و به‌خاطر اهانت و آزار و اذيت و تبعيد و ضرب و شتم مؤمنان و پرهيزگاران از صحابه رسول الله ـ صلّي الله عليه و آله ـ اشخاصي مثل ابوذر غفاري و عبدالله ابن مسعود و عمار ياسر و ديگر پرهيزگاران امّت، كساني كه از او انتقاد كردند و به دست برداشتن از اعمال سوء و بدش نصيحت نمودند از او خواستند اميران بدكار و ناكار از نزديكانش از خاندان اميه همچون معاويه از شام، و عبدالله ابن ابي سرح برادر رضاعي عثمان از مصر، و وليد ابن عقبه و عبدالله ابن عامر كسي كه او را در حال زنا با زني شوهردار در بصره، يافتند بركنار كند.[xiv] امّت اسلامي از رفتار او و واليانش به ستوه آمدند در نتيجه به سركردگي بكرة ابيها شورشي شروع شد و به مدينه رسيد. و مالك نخعي از كوفه با 200 مرد روانه شد و حكيم فرزند جبله عبدي با يك‌صد مرد از اهل بصره و اهل مصر ششصد مرد به سركردگي عبدالرحمن پسر عديس بلوي كه در ميان آن‌ها، محمّد، فرزند ابــي‌بكر بود و اين قــوم در موضـعي به نام ذي خشب[xv] اجتماع كردند. سپس با نارضايتي به سوي خانه عثمان هجوم آوردند و از او انجام شرط‌هاي زير را خواستند:

1ـ رعايت قانون مساوات و برابر در توزيع كه رسول الله ـ صلّي الله عليه و آله ـ عمل مي‌كرد، بدون هيچ تبعيضي.

2ـ پاك‌سازي دستگاه حاكم از واليان ستمگر، خصوصاً مروان فرزند حكم و معاويه و سوءاستفاده‌هاي پنهاني آن دو و پيشبرد غلط تمام جوانب حكومت.

3ـ ايستادگي با قاطعيت در برابر خواسته‌هاي خاندان اميه و خاندان عاص و گرفتن ثروت‌ها و مناسب از آن‌ها. منصوب كردن حاكمان و اميران صالح و باز نگذاشتن دست آن‌ها براي تصرف در اموال مسلمين[xvi]. اين مطالب به عثمان رسيد، ولي او هيچ ترتيب اثري نداد و بلكه به‌كلي آن‌را به فراموشي سپرد.

در نتيجه غضب معترضان و انقلابيون خيلي شديد شد، عثمان از خشم آن‌ها ترسيد و دنبال امام علي ـ عليه السّلام ـ فرستاد و از او خواهش كرد كه به پيش آنان برود و هر آن‌چه كه مي‌خواهند از جانب عثمان ضامن شود. امام علي ـ عليه السّلام ـ به سوي آنان رفت و انقلابيون سخن امام را قبول كردند. و آنان را دستور به انصراف و متفرّق ‌شدن نمود. هنگامي كه به محلي به‌نام  بحسمي رسيدند، غلامي را بر شتر ديدند كه به مدينه نزديك مي‌شود. كمي تأمل كردند كه معلوم شد او (ورش) غلام عثمان است. او را مجبور به توضيح دادن كردند و او هم به آن‌ها نامة پسر ابي سرح را نشان داد كه در آن آمده است (اگر جماعت به پيش تو آيند دست فلاني را قطع كن و فلاني را بقتل برسان و چنين كن به فلاني و از اكثر كساني كه در گروه شورشي بود. نام برد) گروه شورشي يقين پيدا كردند كه دستخط مروان است. بلافاصله به مدينه برگشتند و عثمان را در خانه خود محاصره كردند و او را از آب منع و باز‌داشتند. عثمان بالاي خانه آمد و گفت: آيا كسي نيست كه به ما آبي دهد؟ اين مطلب به گوش امام علي ـ عليه السّلام ـ رسيد، برايش 3 مشك آب فرستاد به دست او نرسيد تا اين‌كه امام ـ عليه السّلام ـ چند نفر از بني هاشم از جمله دو فرزندش امم حسن و امام حسين ـ عليهما السّلام ـ را فرستاد و دستور داد تا او را از حملة مردم حفظ كنند، و زبير پسرش عبدالله را فرستاد، و طلحه پسرش محمّد را فرستاد. در ميان مردم درگيري رخ داد كه امام حسن ـ عليه السّلام ـ مجروع شدند و سر قنبر زخمي شد. قوم از ترس اين كه بني‌هاشم جدي وارد عمل شوند، خانه عثمان را رها كردند. سپس جماعتي از آنان به خانه گروهي از انصار رفتند و از ديوار خانه بالا رفتند، يكي از اشخاصي كه به عثمان رسيد محمّد پسر ابي‌بكر بود، او محاسن عثمان را گرفت، عثمان به او گفت: اي محمّد! بخدا كه اگر پدرت تو را مي‌ديد از اين كار تو، ناراحت مي‌شد. آن‌گاه محمّد بن ابي‌بكر عثمان را رها كرد و از خانه خارج شد و دو مرد وارد شدند، عثمان را گرفتند و كشتند.[xvii]

بلاذري از ابن سيرين نقل مي‌كند كه بديل، نزد عثمان آمد و شمشيري با خود داشت در حالي‌كه مي‌گفت: حتماً او را مي‌كشم. پس پيش عثمان رفت و او را يك ضربه زد،[xviii] امام حسن و امام حسين ـ عليهم السّلام ـ و همراهانشان وارد شدند، ديدند كه مرده است. خبر به گوش امام علي ـ عليه السّلام ـ رسيد. به سوي او آمد و به دو فرزندش فرمود: كيف قتل و أنتما علي الباب؟ لطم الحسن و ضرب صدر الحسين و شتم محمّد بن طلحة و لعن عبدالله بن الزبير...[xix]: چگونه كشته شد با اين‌كه شما بر در خانه  بوده‌ايد؟ به صورت امام حسن ـ عليه السّلام ـ و سينه امام حسين ـ عليه السّلام ـ زد، محمّد بن طلحه را ملامت كرد و عبدالله پسر زبير را نفرين كرد. سپس به دنبال همسر عثمان نائله دختر فرافصه فرستاد و به او گفت: بگو ببينم چه ‌شد؟ گفت كه ابتدا محمّد پسر ابي‌بكر وارد شد. محمّد گفت: راست مي‌گويد و گفت: به‌خد بر او وارد شدم و قصد كشتن او را داشتم، ولي هنگامي كه با من سخن گفت، بيرون رفتم و از دو مردي كه به جاي من آمدند خبر نداشتم، او كشته شد و من از كشتن وي خبر ندارم[xx]. و گفته‌اند كه مدّت زمان محاصره عثمان در خانه خود چهل و نه روز بوده است. و ذكر شده است كه قاتل او كنانه فرزند بشر يخيبي بود كه ضربه‌اي به پيشاني او زد و سپس سعد پسر حمران مرادي با شمشير به شانه‌اش زده است.

درود باد بر كسي كه پيرو حق بوده و از خود انصاف داشته باشد و كينه توزي و تعصب كور را از خود دور نگه داشته است.

 والسلام

منابع:

-----------------------------------------------------------------------

[i] ـ ابن اثير در اُسد الغابة، ترجمه ابن عبدالبردر  الاستيعاب و ابن حجر در الاصابة و الكامل في التاريخ، ج 2، ص 96.

[ii] ـ الاستيعاب، ج 2، ص 69؛ تاريخ طبري، ج 11، ص 357.

[iii] ـ مروج الذهب، مسعود، ج 2، ص 343، چاپ دارالهجرة؛ مختصر تاريخ دمشق، ابن عساكر، ج 11، ص 67.

[iv] ـ الانساب، بلاذري، ج 5، ص 27؛ مروج الذهب، ج 2، ص 334، چاپ دارالهجرة.

[v] ـ تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 164، چاپ دار صادر.

[vi] ـ تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 164، چاپ دار صادر.

[vii] ـ تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 336، چاپ دارالهجرة.

[viii] ـ مروج الذهب، ج 2، ص 335؛ تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 165، چاپ دار صادر.

[ix] ـ مروج الذهب، ج 2، ص 336، چاپ دارالهجرة.

[x] ـ تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 166، چاپ دار صادر؛ الملل و النحل، شهرستاني، ج 1، ص 57، دارالمعرفة، بيروت.

[xi] ـ طبقات ابن سعد، ج 3، ص 158، چاپ تهران.

[xii] ـ طبقات ابن سعد، ج 3، ص 40، چاپ ليدن؛ انساب البلاذرى، ج 3، ص 4؛ الاستيعاب في ترجمة عثمان، ج 2، ص 476.

[xiii] ـ تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 169، دار صادر.

[xiv] ـ علي فى الكتاب و السنه، ج 3، ص 201، چاپ شاكري.

[xv] ـ مروج الذهب، مسعودي، ج 2، ص 344، چاپ دارالهجرة.

[xvi] ـ طبقات ابن سعد، ج 3، ص 49، چاپ ليدن؛ الامامه و السياسة، ابن قتيبه، ج 1، ص 34؛ الصواعق المحرقة، خوارزمي، ص 69.

[xvii] ـ مروج الذهب، ج 2، ص 344، چاپ دارالهجرة، طبقات ابن سعد، ج 3، ص 51.

[xviii] ـ انساب الاشراف، بلاذري، ج 5، ص 72 ـ 82 ـ 83ـ 92 ـ 97 ـ 98؛ تاريخ طبري، ج 5، ص 125، 131، 132؛ حياة الحيوان دميري، ج 1، ص 54؛ الاصابة، ج 2، ص 215.

[xix] ـ مروج الذهب، ج 2، ص 346، چاپ دارالهجرة.

[xx] ـ تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 176، دار صادر؛ مروج الذهب، مسعودي، ج 2، ص 346.

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    كارنامه عمليات ها

    آمار سایت
  • کل مطالب : 89
  • کل نظرات : 43
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 135
  • آی پی امروز : 45
  • آی پی دیروز : 23
  • بازدید امروز : 51
  • باردید دیروز : 31
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 233
  • بازدید ماه : 173
  • بازدید سال : 3,154
  • بازدید کلی : 147,760
  • اعلامیه ها
    حمايت از ما

    براي حمايت از ما لوگوي مارا
    در وبلاگ خود قرار دهيد.